چرا همیشه من
درود ایرانی دوست داشتم به اطلاع شما برسونم مغازه مانتو فروشی من راه اندازی شد خانوما محترم و اقایون زن ذلیل به ما سر بزنن خوشحال میشیم

           
دو شنبه 25 دی 1396برچسب:, :: 21:15
محمد صابری

میخوای بدونی ادامه مطلب رو بخون...



ادامه مطلب ...


           
سه شنبه 16 اسفند 1398برچسب:, :: 10:7
محمد صابری


توصیه ابوعلی سینا به تازگی در دانشگاه آرلانگ آلمان نیز تحقیق اثبات شده است

۲۱دانه سیر و ۷عدد لیمو سنگی
(لیمو ترش بزرگ) را باهم میکس کرده
و یک لیتر اب (چهار لیوان) به ان اضافه کنید سپس روی شعله ملایم تا ۴۸درجه برسانید.
سپس اجازه دهید محلول سرد شود
و ان را در یخچال نگهداری کنید
هر شب یک استکان به مدت بیست شب میل نمایید
بعد از بیست شب یک هفته وقفه بندازید و بعد از گذشت بیست شب دیگر این پروسه را تکرار کنید
اگر خواستید این درمان را دوباره انجام بدهید باید پس از یک سال اقدام نمایید
تمام رگ های گرفته سراسر بدن بخصوص قلب باز میشود و چربی درون رگ ها هم میسوزد
این درمان برای تمام افراد حتی کسانی ک مشکل حاد ندارند نیز توصیه میشود
کسانی ک طبق تشخیص پزشک به عمل جراحی نیاز دارند
بهتر است قبل از اقدام به عمل یک بار این شیوه را عملی کنند
شاید پس از ان نیازی به عمل نداشته باشند
 
منبع:سایت رسمی دانشگاه آرلانگ آلمان


           
جمعه 15 اسفند 1398برچسب:, :: 2:57
محمد صابری

ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند:

.ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ.
. ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ی ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند
اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!
.ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود
 نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون ميشود'!
.حال بد نیست بدانیم که
.طمع، شهوت، پول، قدرت ،تكبر ،فخرفروشی،حب جاه و مقام و احساس بى نيازى و بی مسئولیتی درقبال هم نوع ميتواند هر انسانى رو به سرنوشت این گرگ قطب گرفتار كند.
...هلاکت به دست خودمان ، نه گلوله ای ، نه نیزه ای ...


           
جمعه 15 اسفند 1398برچسب:, :: 2:41
محمد صابری

پاکو دلوسیا نوازنده و آهنگساز برجسته اسپانیایی برای نام یكی از آلبومهای خود «زریاب» را انتخاب کرده است و قطعه ای که برای این قسمت در نظر گرفته شده ((زریاب)) نام دارد که از همین البوم می باشد. زریاب نام یکی از موسیقیدانان بزرگ ایرانی است که اختراع گیتار را به او نسبت می دهند و در زمان حکومت عباسیان ظهور کرد. وی همدوره ابراهیم موصلی و فرزند او اسحق از بزرگترین موسیفیدانان دربار عباسیان بود.

ابراهیم موصلی (125-188ه.ق) فرزند ماهان فرزند بهمن فرزند پشنگ - که همگی از کشاورزان ارجان شیراز بودند - در کوفه به دنیا آمد. وی موسیقی را نزد یک زرتشتی به نام جوانویه که در شهر ری زندگی می کرد فرا گرفت و در همین شهر بود که با دختری به نام شاهک رازی وصلت کرد که حاصل ان فرزندی بود به نام اسحق. می گویند گوش موسیقی ابراهیم چنان قوی و حساس بود که اگر در میان سی نوازنده، کوک یکی از آنها نابرابر بود وی آن را به خوبی در می یافت. اما ابو الفرج اصفهانی نویسنده کتاب «اغانی» فرزند وی اسحق موصلی (225-150 ه. ق) را به دریا و موسیقیدانان دیگر را به نهر و جوی تشبیه کرده است. وی همچنون پدر از مقرّبان دربار هارون الرشید بود و نزد مامون نیز صاحب منزلتی رفیع بود. معتصم خلیفه درباره وی گفته است: «هرگاه اسحق آواز می خواند به نظرم چنین می آد که کشور من وسیعتر می شود.» از افتخارات اسحاق شاگردی چون زریاب است. زریاب(اواخر قرن هشتم میلادی) موسیقی این منطقه را به شمال آفریقا و اسپانیا برد و در آنجا رواج داد. اسپانیاییها وی را مخترع گیتار می داند. وی سیم پنجمی بر عود افزود و می گویند که ده هزار آواز را با آهنگشان از بر داشت. وی تا آخر عمر در «کوردوبا» از شهرهای اسپانیا می زیست و در آنجا یک مدرسه موسیقی بنا نهاد و تاثیر بسزایی در موسیقی اندلس داشت. ابن خلدون عالم فلسفه تاریخ و مورخ مغربی(808-732 ه.ق) درباره این شاعر، خواننده و نوازنده بزرگ چنین می گوید: موصلیان (ابراهیم و اسحق می صلی) غلامی ذاشتند که نام او زریاب بود. او فن موسیقی را از آنها فرا گرفته و در آن مهارت یافته بود. از این رو موصلیان به او رشک می بردند و او را به مغرب گسیل داشتند.
زریاب به درگاه «حکم بن هشام بن عبد الرحمن داخل» امیر اندلس رسید، و او در گرامی داشتن زریاب مبالغه کرد، و به دیدار او شتافت. و به وی جایزه های عالی بخشید و اقطاعها و مقرریها برای تعیین کرد، و وی را به بارگاه دولت و در میان ندیمان خویش به پایگاهی بلند رسانید. از این رو در اندلس هنر مویسقس به سبب زریاب پیشزفت شایانی کرد، پس از وی تا روزگار ملوک طوایف یادگارها و آثار او همچنان باقی و متداول بود و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شد. چنانکه در اشپیلیه(اسپانیا) نمونه های هنر وی بدانسان توسعه یافت که همچون دریایی بیکران بود و پس از زایل شدن رونق و شکوه آن شهر یادگارهای هنری زریاب از آنجا به کشورهای ساحلی افریقیه و مغرب منتقل شد و در شهرهای ان سرسزمین تقسیم گردید. و با آن که عمران و تمدن افریقیه به قهقرا بازگشته و دولتهای آن رو به نقصان می روند، هنوز هم بقایای هنری زریاب در آن سرزمین یافت می شود.



           
دو شنبه 8 اسفند 1398برچسب:, :: 13:58
محمد صابری

در يونان باستان سقراط به دليل خرد و درايت فراوانش مورد ستايش بود. روزي فيلسوف بزرگي که از آشنايان سقراط بود،با هيجان نزد او آمد و گفت:

سقراط ميداني راجع به يکي ازشاگردانت چه شنيده ام؟

سقراط پاسخ داد:

"لحظه اي صبر کن.قبل از اينکه به من چيزي بگويي از تومي خواهم آزمون کوچکي را که نامش سه پرسش است پاسخ دهي."مرد پرسيد:سه پرسش؟سقراط گفت:بله درست است.قبل از اينکه راجع به شاگردم بامن صحبت کني،لحظه اي آنچه را که قصدگفتنش را داري امتحان کنيم.

اولين پرسش حقيقت است.کاملا مطمئني که آنچه را که مي خواهي به من بگويي حقيقت دارد؟مرد جواب داد:"نه،فقط در موردش شنيده ام."سقراط گفت:"بسيار خوب،پس واقعا نميداني که خبردرست است يا نادرست.

حالا بيا پرسش دوم را بگويم،"پرسش خوبي"آنچه را که در موردشاگردم مي خواهي به من بگويي خبرخوبي است؟"مردپاسخ داد:"نه،برعکس…"سقراط ادامه داد:"پس مي خواهي خبري بد در مورد شاگردم که حتي درموردآن مطمئن هم نيستي بگويي؟"مردکمي دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.سقراط ادامه داد:

"و اما پرسش سوم سودمند بودن است.آن چه را که مي خواهي در مورد شاگردم به من بگويي برايم سودمند است؟"مرد پاسخ داد:"نه،واقعا…"سقراط نتيجه گيري کرد:"

اگرمي خواهي به من چيزي رابگويي که نه حقيقت داردونه خوب است و نه حتي سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من مي گويي؟



           
دو شنبه 8 اسفند 1398برچسب:, :: 13:51
محمد صابری

به هنگام اشغال روسیه توسط ناپلئون دسته ای از سربازان وی ، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی ، از سربازان خود جدا افتاد .گروهی از قزاق های روس، ناپلئون را شناسایی کرده و تا انتهای یک خیابان پیچ در پیچ او را تعقیب کردند . ناپلئون برای نجات جان خود به مغازه ی پوست فروشی ، در انتهای کوچه ی بن بستی پناه برد . او وارد مغازه شد و نفس نفس زنان و التماس کنان فریاد زد : خواهش می کنم جان من در خطر است ، نجاتم دهید . کجا می توانم پنهان شوم ؟پوست فروش پاسخ داد عجله کنید . اون گوشه زیر اون پوست ها قایم شوید و ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد . پس از این کار بلا فاصله قزاق های روسی از راه رسیدند و فریاد زدند : او کجاست ؟ ما دیدیم که وارد این مغازه شد . علی رغم اعتراض پوست فروش قزاق ها تمام مغازه را گشتند ولی او را پیدا نکردند و با نا امیدی از آنجا رفتند. مدتی بعد ناپلئون از زیر پوست ها بیرون خزید و درست در همان لحظه سربازان او از راه رسیدند .پوست فروش به طرف ناپلئون برگشت و پرسید : باید ببخشید که از مرد بزرگی چون شما چنین سوالی می کنم اما واقعا می خواستم بدونم که زیر آن پوست ها با اطلاع از این که شاید آخرین لحظات زندگی تان باشد چه احساسی داشتید ؟ناپلئون تا حد امکان قامتش را راست کرد و خشمگینانه فریاد کشید : با چه جراتی از من یعنی اپراطور فرانسه چنین سوالی می پرسی؟محافظین این مرد گستاخ را بیرون ببرید، چشم هایش را بسته و اعدامش کنید. خود من شخصا فرمان آتش را صادر می کنم .سربازان پوست فروش بخت برگشته را به زور بیرون برده و در کنار دیوار با چشم های بسته قرار دادند . مرد بیچاره چیزی نمیدید ولی صدای صف آرایی سربازان و تفنگ های آنان که برای شلیک آماده می شدند را می شنید و به وضوح لرزش زانوان خود را حس می کرد . سپس صدای ناپلئون را شنید که گلویش را صاف کرد و با خونسردی گفت : آماده .. هدف ..با اطمینان از این که لحظاتی دیگر این احساسات را هم نخواهد داشت، احساس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت و به صورت قطرات اشکی از گونه هایش سرازیر شد. سکوتی طولانی و سپس صدای قدم هایی که به سویش روانه میشد ناگهان چشم بند او باز شد. او که از تابش یکباره ی آفتاب قدرت دید کاملی نداشت ، در مقابل خود چشمان نافذ ناپلئون را دید که ژرف و پر نفوذ به چشمان او می نگریست.سپس ناپلئون به آرامی گفت : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم؟

**********سخنانی از ناپلئون:

- در دنیا فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است .

- اولین شرط توفیق شهامت و بی باکی است .

- نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است .

- دردها و رنج ها فکر انسان را قوی می سازد

- کسانی که روح نامید دارند مقصرترین مردم هستند.

- کسی که می ترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد.

- یک روز زندگی پر غوغا و در شهرت و افتخار بهتر از صد سال گمنامی است.

- پیروزی یعنی خواستن .

- عشق گوهری است گرانبها ، اگر با عفت توام باشد.

- عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب

- فداکاری در راه وطن از همه فضایل باارزشتر است.



           
دو شنبه 8 اسفند 1398برچسب:, :: 13:49
محمد صابری

برای كوك كردن گیتار روشهای مختلفی وجود دارد از جمله استفاده از تیونر الكتریكی و...اما متداولترین و مهمترین آن اینست كه خود شما بتوانید بدون استفاده دستگاهی و یا هر چیز دیگری گیتار خود را بصورت فرضی كوك كنید چرا كه ممكن است مدتهای بسیاری گیتاری در دست بگیرید و هیچ یك از لوازم كوك كردن گیتار با شما نباشد آنوقت چیكار میكنید؟؟؟ در این مبحث كوك كردن گیتار را بصورت فرضی به شما آموزش میدهم در این روش ممكن است گیتار شما بر اساس نتهای دقیق موسیقی كوك نباشد مثلا بجای اینكه سیم یك شما نت (می) باشد در روش فرضی بروی نت (فا)  یا هر نت دیگه ای كوك  شود اما از انجایی كه در این روش تمام سیمها بر مبنای سیم یك كوك میشود بنابراین كوك صحیح و فرضی خواهیم داشت.می دانیم كه سیمهای گیتاردر حالت آزاد از بالا به پایین ( می لا ر سل سی می) میباشد در این روش ابتدا سیم یك خود را تا حدی سفت میكنیم یا آنكه به همان حالت آنرا رها میكنیم حال بر فرض آنكه سیم اول ما نت (می) باشد سیم دوم را با سیم یك كوك میكنیم به اینصورت كه انگشت خود را بروی فرت 5 سیم 2 قرار میدهیم وسعی میكنیم كه آنقدر سیم 2 را شل و یا سفت كنیم كه نتی كه بروی این فرت قرار گرفته با سیم یك هم صدا شود( برای جلوگیری ازاحتمال  پاره شدن سیم سعی كنید اول سیم 2 رو شل كنید و سپس به تدریج سیم را سفت كنید تا نتی كه بروی این فرت ثرار دارد با سیم 1 هم صدا شود) بعد از همصدا شدن نتی كه بروی فرت 5 سیم 2 قرار دارد با سیم یك , زمان كوك كردن سیم 3 بر اساس سیم 2 میباشد كه در این زمان شما انگشت خود را بروی فرت 4 سیم 3 قرار میدهید و سعی میكنید( بر اساس آنچه كه برای سیم قبل گفته شده ) نتی كه بروی این فرت قرار گرفته شده را با سیم 2 همصدا كنید.حال بعد از كوك كردن سیم سوم ما كه نت (سل) است , سیم 4 را بر اساس سیم 3 كوك كنیم كه در این حالت انگشت خود را بروی فرت 5 سیم 4 قرار میدهیم و سعی میكنیم كه كه صدای این فرت با صدای سیم 3 هم صدا شود در مورد سیم 5 نیز بعد از كوك كردن سیم 4 كه نت (ر) میباشد انگشت خود را بروی فرت 5 سیم 5 قرار میدهیم و سعی میكنیم كه صدای این فرت با صدای سیم 4 هم صدا شود و بعد آن نوبت كوك كردن سیم 6  میباشد كه آنرا با سیم 5 كه نت (لا) میباشد كوك كنیم با این صورت كه انگشت خود را بروی فرت 5 سیم 6 قرار میدهیم و سعی میكنیم كه صدای این فرت با صدای سیم 5 همصدا شود بنابر این سیم 6 ما نیز كه نت (می) میباشد نیز كوك میشود .

و اما آکورد ترانه زیبای سیاوش قمیشی هدیه به به شما دوست عزیز...

Em من از صدای گریه ی تو به غربت بارون رسی C دم 

D تو چشات باغ بارون زده دی Em دم هوم هوم

Em چشم تو همرنگ یه باغ تو غربت غرو C ب پاییز

مثل D من از یه درد کهنه لبرEm یز هوم هوم

Em با تو بوی کاه گل و خا C ک عطر کوچه باغ D نمناک

زنده می Em شه

Em با تو بوی خاک و بارون عطر C ترمه و گلابدون

D زنده می Em شه

Em تو مثل شهر کوچیک D من هنوزم برام خاطره سا D زی

هنوزم قبله ی معصوم D نما Em زی

Em تو مثل یاد بازی D من تو کوچه های پیر و خا D کی

هنوزم برای D من عزیز و پا Em کی

 



           
دو شنبه 8 اسفند 1398برچسب:, :: 13:47
محمد صابری

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند : فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند !!!

عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند...

ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت : ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!

عابد گفت : نه، بریدن درخت اولویت دارد...

مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند، عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.

ابلیس در این میان گفت : دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است ...

عابد با خود گفت : راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم ، و برگشت...

 بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت ، روز دوم دو دینار دید و برگرفت ، روز سوم هیچ پولی نبود!

خشمگین شد و تبر برگرفت و به سوی درخت شتافت ...

باز در همان نقطه ، ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟!

عابد گفت: می روم تا آن درخت را برکنم !

 ابلیس گفت : زهی خیال باطل ، به خدا هرگز نتوانی کند !!!

باز ابلیس و عابد درگیر شدند و این بار ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!

عابد گفت : دست بدار تا برگردم ! اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟!!

 ابلیس گفت : آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی ...



           
دو شنبه 8 اسفند 1398برچسب:, :: 13:42
محمد صابری

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت ,میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند.  یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری...

یک پیرمرد بازنشسته خانه ی جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته ی اول همه چیز به خوبی و خوشی گذشت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه پس از تعطیلی کلاس ها 3 تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند هر چیزی که در خیابان افتاده بود شوت می کردند و سروصدای عجیبی به راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد مختل شده بود. این بود که پیرمرد تصمیم گرفت کاری بکند. روز بعد که مدرسه تعطیل شد دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت : بچه ها! شما خیلی بامزه هستید از این که می بینم اینقدر بانشاط هستید خوشحالم من هم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید من روزی 1000 تومن به شما می دهم که بیایید اینجا و همین کار را بکنید بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد پیرمرد به آنها گفت: ببینید بچه ها متاسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی توانم روزی 100 تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟

بچه ها با تعجب و ناراحتی گفتند: صد تومن!؟ اگه فکر می کنی به خاطر 100 تومن حاضریم این همه بطری و نوشابه و چیزهای دیگر را شوت کنیم کور خوندی ما نیستیم!

از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.



           
دو شنبه 8 اسفند 1398برچسب:, :: 13:38
محمد صابری

رامت فاکس,نویسنده و فیلسوف معاصر ایرلندی,در اولین سفر خود به آمریکابرای صرف غذا به رستورانی رفت.او در گوشه ای به انتظار پیش خدمت نشست اما کسی به او توجه نمی کرد,ازهمه بدتر افرادی که بعد از او واردشده بودند همگی مشغول خوردن بودند.پس از چند دقیقه باناراحتی از مردی که برسرمیز مجاور نشسته بودپرسید:من ۲۰دقیقه است که اینجانشسته ام ,چرا پیش خدمت به من توجه نمی کند درحالی که همه مشغول خوردن هستند ومن در انتظار نشسته ام؟

مرد پاسخ داد:اینجا سلف سرویس است,به انتهای رستوران بروید هرچه می خواهید در سینی بگذارید پول آن را بپردازید و غذایتان رامیل کنید.
امت فاکس بعدها دراین خصوص نوشت:"احساس حماقت می کردم,وقتی غذا راروی میز گذاشتم ناگهان به ذهنم رسیدکه زندگی هم در حکم سلف سرویس است,همه نوع رخداد,فرصت,موقعیت,شادی وغم در برابر ما قرار دارد.درحالی که اغلب ما بی حرکت روی صندلی خود چسبیده ایم وآنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند ودچار شگفتی شده ایم که او چراسهم بیشتری دارد!وهرگز به نظر نمی رسدخیلی ساده از جای خود برخیزیم وببینیم چه چیزهایی فراهم است.سپس آنچه را می خواهیم برگزینیم.


           
دو شنبه 4 اسفند 1398برچسب:, :: 1:11
محمد صابری



١-در این فهرست جایگاه اول را گردو به خاطر داشتن ویتامین E دارد ، گردو پوست را مرطوب کرده ، آن را کشیده و جوانی آن را حفظ میکند .

٢-سپس قارچ است که از بروز چین و چروک جلوگیری میکند .

٣- در جایگاه سوم پنیر است . (غیر از پنیر پیتزا) که دارای کلسیم بسیاری است و به همین خاطر استخوانها ، دندانها و ناخنها را سفت می کند .

٤- در جایگاه چهارم ماهی ها و مواد دریایی که ناخن ها را زیبا و موها را براق می کنند .

٥- در جایگاه پنجم کلم شور قرار دارد که به طور قابل توجهی رنگ پوست را بهتر کرده و به حل مشکلات پوستی کمک می کند .

٦- و در پایان کیوی که دارای ویتامین C است و تحریک کننده ی ترشح کلاژن است و مانع چروک شدن پوست میشود


           
یک شنبه 3 اسفند 1398برچسب:, :: 3:23
محمد صابری

، انسانها به سه دليل پشت سرتان حرف ميزنند:

 - وقتي نميتوانند در حد شما باشند
 - وقتي چيزي که شما داريد را ندارند
 - وقتي ميخواهند از سبک زندگي شما تقليد کنند اما نميتوانند!
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺍست
 پس ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﻰ . . .


           
یک شنبه 3 اسفند 1398برچسب:, :: 3:2
محمد صابری

 

گام اول:
 
دنیا دو روز است.
یک روز با تو و روز دیگر علیه تو!
روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو...
زیرا هر دو پایان پذیرند ...!
 
 
گام دوم:
 
بگذارید و بگذرید.... 
ببینید و دل نبندید ...... 
چشم بیاندازید و دل نبازید
که دیر یا زود،
 باید گذاشت و گذشت...!
 
 
گام سوم:
 
اشکها خشک نمیشوند، 
مگر بر اثر قساوت قلبها
و قلبها سخت و قسی نمیگردند، مگر به سبب زیادی گناهان...


           
یک شنبه 3 اسفند 1398برچسب:, :: 2:52
محمد صابری

 

آداب معاشرت فقط مختص رفتار شما سر میز غذا نیست، آداب معاشرت انعکاسی از چشم‌انداز کلی شما در روابط اجتماعی و زندگی جمعی است. اینکه در اتوبوس شلوغ جایتان را به پیرزنی که ایستاده است ندهید، چیزی درمورد شما به همه آنهایی که بیننده هستند می فهمانداینکه حاضر نیستید لحظاتی راحتی خود را به خاطر دیگری به خطر بیندازید.

به گزارش ایران ویج ، در اکثر موقعیت‌ها، تصویر و ظاهر شما بخشی از چیزی نیست که توصیف‌کننده شماست؛ بلکه همه آن چیزی است که شما را توصیف می‌کند. کسانیکه چیزی درمورد شما نمی‌دانند با تنها اطلاعاتی که در دست دارند جای خالی‌ها را پر می‌کنند، و آن چیزی نیست جز آنچه از رفتار و کردار شما می‌بینند. صرفنظر از فکری که شما درمورد خودتان دارید، یک عادت اجتماعی بد می‌تواند معیار فکر دیگران نسبت به شما شود: هر کسی که ببیند شما غذایتان را با دهان باز می‌جوید خیلی قبل از اینکه شغل یا تخصص شما را به خاطر بسپارد، آنرا به یاد خواهد آورد.

معرفی نکردن افراد

چه در یک موقعیت شغلی باشید و چه اجتماعی، اگر فراموش کنید که دو نفر را به هم معرفی کنید، بسیار زشت و ناشیانه به نظر خواهد رسید زیرا شما تنها آشنای م;شترک آنها هستید.

قوانین پذیرفته شده‌ای برای نحوه معرفی کردن حرفه‌ای وجود دارد (مثل اول گفتن نام فردی که از نظر حرفه‌ای مقام بالاتری دارد)، اما هیچکدام از آنها به اندازه اینکه یادتان نرود آنها را به هم معرفی کنید، مهم نیست.

تکان ندادن به خود برای تلفن حرف زدن

تقریباً در همه موقعیت‌های اجتماعی، آنهایی که در اتاق شما شریک هستند بیشتر از کسی که به شما زنگ یا پیامک می‌زند، مستحق توجه شماست. این مسئله وقتی سر میز شام یا موقعیت شخصی مشابهی هستید، قابل‌توجه‌تر خواهد بود اما برای هر موقعیتی که تنها نباشید صدق می‌کند.

حتی اگر با افرادی کاملاً غریبه در یک صف ایستاده باشید، سعی کنید تا جایی که ممکن است تماس تلفنیتان را برای خودتان نگه دارید.

بحث کردن سر یک صورتحساب

این یک قانون ساده برای موقعیت‌های غذا‌خوری دسته‌جمعی در بیرون از منزل است: همیشه برای پرداخت کردن یا سهیم شدن در پرداخت آماده باشید. باید پیش‌بینی کنید که یکی از اعضای گروه به خود اجازه بدهد که غذایی فوق‌العاده گران سفارش دهد.

اگر چنین مسائلی بارها موجب اذیتتان بوده است، به جای اینکه در رستوران سر صورتحساب بحث کنید، در موقعیتی دیگر با آن برخورد کنید. علاوه‌براین، خیلی راحت می‌توانید در چنین موقعیتی نشان دهید که فردی بخشنده و بزرگوار هستید.

دیر رسیدن

آدمها دوست دارند که حس کنند بر آنها ارزش گذاشته می‌شود و اگر به دنبال راهی مطمئن هستید که به کسی نشان دهید هیچ ارزشی برای او قائل نیستید، دیر سر قرارتان با او برسید. می‌توانید ۲۰ دقیقه دیرتر با یک توضیح خوب و منطقی برسید اما بالاخره بهانه شما هر چه که باشد، فرد مقابل به این فکر خواهد کرد که چرا باید بیش از شما برای رابطه‌تان ارزش و احترام قائل باشد.

بخصوص در یک موقعیت کاری، در برخورد با مشتریان و رئیس، دیر رسیدن راهی بسیار عالی برای جدا کرن کارمندان توانا و ملاحظه‌کار و کارمندان بهانه‌گیر و بی‌توجه است.

تقدیم نکردن محل نشستن خود

به همان ترتیبی که بسیاری از قوانین آداب معاشرت برای این طراحی شده‌اند که فردی خودمحور به نظر نرسد، قانون “تقدیم محل نشستن خود به فردی که نیاز بیشتری به آن دارد” یکی از اصول شخصیتی اساسی انسان بوده و هیچ نیازی به بحث درمورد سیاست‌های جنسیتی ندارد.

شاید آن زن باردار یا پیرزن ناتوان آنقدرها نیازی به صندلی شما در اتوبوس نداشته باشند و شاید شما روز بسیار بدی داشته‌اید، پاهایتان درد می‌کند و اتوبوس هم پر از آدم‌های بدبخت و بیچاره است اما به هر ترتیبی هست از نیاز خود چشم‌پوشی کرده و صندلیتان را به فردی نیازمندتر تقدیم کنید.

برخورد ضعیف با پرسنل خدمات

هیچ اشکالی ندارد که با اشاره ابراز کنید که از خدماتی رضایت نداشته‌اید اما درست نیست که اگر خیلی وضع مالی خوبی ندارید یا برای هزینه‌های آن خدمات آمادگی نداشتید، از تذکر دادن خودداری کنید. به همین ترتیب، درست هم نیست که بخاطر اشکالات خیلی کوچک غذای رستوران را پس بفرستید و با کارمندان و پرسنل طوری رفتار کنید که انگار مستخدم شما هستند.

فقط درمورد خودتان حرف بزنید

خودپرستی اصلاً خصوصیت جالبی نیست. درست است که بعضی افراد بخاطر غرور و خودخواهی که دارند افراد را به سمت خود ج;ذب می‌کنند اما دلیل نمی‌شود که شما هم از آنها تقلید کنید. اینکه در مکالمات و گفتگوها فقط خودتان حرف بزنید و به هیچکس اجازه حرف زدن ندهید هم اصلاً کار زیبایی نیست چون دقیقاً همان نتیجه را دارد.

اجازه بدهید دیگران هم نظراتشان را بگویند و وقتی از شما سوال می‌کنند نیازی نیست برای همه سوالات سه ساعت جواب بدهید. سعی کنید از دیگران سوال کنید این باعث می‌شود احساس کنند به جز خودتان برای دیگران هم ارزش قائل هستید.

رعایت نکردن آداب باشگاه‌های ورزشی

آداب باشگاه رفتن بسیار ساده است اما با اینحال خیلی‌ها هستند که با رعایت نکردن این آداب باشگاه را به محیطی ناخوشایند تبدیل می‌کنند. اینها همان‌هایی هستند که یک دستگاه ورزشی را دقایق متمادی اشغال می‌کنند بی آنکه به نظر برسد کار مفیدی با آن انجام بدهند. همان‌هایی که وزنه‌ها و دمبل‌ها را وسط باشگاه رها می‌کنند و بعد از انجام کار آن را سر جای خود قرار نمی‌دهند و ممکن است پای کسی به آنها گیر کند و موجب صدمه زدن به دیگران شوند. همان‌هایی که موقع نشستن روی دستگاه‌ها از حوله شخصی استفاده نمی‌کنند و جای عرق بدنشان را روی همه دستگاه‌ها بر جای می‌گذارند.

یک قانون کلی شاید بتواند همه باشگاه‌ها را از شر چنین افرادی خلاص کند: نباید طوری رفتار کنید که انگار مهمترین آدم روی زمین هستید. طوری رفتار کنید که در آن فضا با دیگران شریک هستید.

آرایش کردن در اماکن عمومی

آرایش کردن در محیط عمومی تجاوز به حق اجتماعی ما محسوب می‌شود؛ چه فکر کنید کسی نگاهتان می‌کند چه نه، این کار درست نیست. هر کاری که محل آن سرویس بهداشتی است، مثل گرفتن ناخن‌ها، تمیز کردن چشم ها و هر چیز مربوط به بهداشت شخصی، نیز از این جمله است.

یک سنت قدیمی می‌گوید زمانیکه در محلی عمومی هستید، از دست زدن به صورت خود خودداری کنید.

غذا خوردن با دهان باز

مثل حیوانات غذا خوردن یکی از بدترین اشتباهات اجتماعی است. این عادت زشت نه تنها شما را زیر سوال می‌برد بلکه اطرافینتان که می‌خواهند از غذای خود لذت ببرند را نیز مشمئز می‌کند.

این مسئله مخصوصاً برای خانم‌ها اهمیت بسیار زیادی دارد و نشانه یک مرد بی‌کلاس است.( مردمان )



           
چهار شنبه 19 بهمن 1398برچسب:, :: 11:44
محمد صابری

- روزنامه وسیله خوبی برای پیچیدن کادو نیست!! همچنین کیسه پلاستیکی. 
- مواقعی که باید برای خانمها کادو گرفته شود: تولد٬ سالگرد عروسی٬ روز ولنتاین٬ عید نوروز٬ کریسمس!

- مناسبتهایی که ما علاقمندیم در اون تایم هم برامون کادو گرفته بشه: روز آزادسازی خرمشهر٬ روز ملی کیفیت٬ سالروز تشکیل نهضت سواد آموزی و ...

 

 

 - گل کادو حساب نمیشود٬ بلکه به عنوان شی تزئینی در کنار کادو کاربرد دارد!

 

 

- هدیه دادن وسایل خانه جزء گناهان غیر قابل بخشش حساب میشود!! اگر در نظر دارید جاروبرقی یا یک دست پیرکس کادو بدهید محض رضای خدا هم که شده نظرتان را عوض کنید.
 

 

 - اگر به سلیقه خود اطمینان ندارید برای او خدماتی بخرید: مانند چند جلسه ماساژ٬ یا پاکسازی پوست.

 

- به هیچ وجه عمدا و یا سهوا نظر دوستان و خانواده او در مورد وسیله مورد نیاز وی را نادیده نگیرید. -  اگر قرار است برای او لباسی بخرید به هیچ وجه سایز بزرگتر نگیرید. تا میتوانید به سایزهایی حتی کوچکتر از سایز واقعی او تمایل نشان دهید!! 

- به نشانه ها دقت کنید. مثلا وقتی او میگوید ببین زری چه گردنبند قشنگی داره! شما اینگونه برداشت کنید: منم از اون گردنبندها میخوام!!

 

- این ایده یه کمی خاصه: ۶ تا شیشه شراب بخرید و روی هر کدام رو اسم یه مناسبت بنویسید: مثل اولین سالگرد٬ اولین بچه٬ خرید خونه و ... هر وقتی هر کدام از این مناسبتها رسید اوها رو باز کنید و با هم جشن بگیرید. لطفا از قید کردن مناسبتهایی مثل اولین مچ گیری٬ اولین طلاق٬ اولین جر و بحث و ... خودداری کنید.

 

- از خرید محصولاتی که به بهتر شدن شخص کمک میکند٬ مثل کتابهای رژیم لاغری خودداری کنید.

 

-موقع خرید لباس٬ بهتر است سراغ چیزهایی که اعتماد به نفس فرد را تحت تاثیر قرار میدهد نروید٬ بیشتر دنبال چیزهایی مثل کلاه٬ دستکش٬ روسری و شال باشید.

 

- وقتی در منزل او هستید یواشکی سراغ کمد لباسها رفته و مارکهای لباسش را ببینید تا بدانید بیشتر از کدام برند خوشش می آید. اگر احیانا به مارک Chanel برخوردید به آرامی در کمد را بسته و جوری وانمود کنید که هرگز آن را ندیده اید.

 

 

- در ارتباط با دادن کارت لطفا از خرید کارتهایی که در مورد سن و یا نقاط ضعف او جک نوشته اند خودداری کنید.

- باید باهوش باشید و وقتی که اون در حال ورق زدن صفحه های ژورنال هست به آیتمهای مورد علاقه اش پی ببرید. 

 

 



           
چهار شنبه 19 بهمن 1398برچسب:, :: 11:23
محمد صابری

آیا تا به حال به خواستگاری رفته اید؟ اگر رفته باشید مطمئنا با آداب و رسوم آن هم آشنا هستید اما جهت اطلاع دامادهای ناشی عرض می کنیم که خرید یک جعبه شیرینی (ترجیحا خامه ای) و یک دسته گل (چنانچه در سبد باشد با کلاس تر محسوب می شود) الزامی است. اما جناب آقای داماد، در حین ورود به خانه عروس خانم لازم است شرایطی را در نظر قرار دهید که بعدها مایه سرکوفت خوردنتان نشود.

- قبل از هر چیز یادتان باشد که بهتر است شما آخرین نفر وارد خانه عروس شوید و کفش هایتان را هم جفت کنید.

- سعی کنید خیلی عرق نکنید و لزوما سرخ هم نشوید. ضمنا از نگاه کردن به در و دیوار خانه جدا خودداری کنید چون به اندازه کافی وقت برای این کار خواهید داشت.

- چنانچه کار به گفت وگوی دو نفره رسید اعتماد به نفس خود را حفظ کرده و از تپق زدن پرهیز کنید و در صورت امکان از شرایط آب و هوا و سیاست صحبت نکنید چرا که این مسائل شما را از هدف اصلی بحث دور خواهند کرد.

- مواظب باشید تحت هیچ شرایطی انگشتتان را داخل دماغتان نکنید چون این امر جواب بله عروس خانم را به تاخیر خواهد انداخت.

- خیلی به بزرگترها چشمک و اشاره نکنید و بگذارید با خیال راحت در مورد فوتبال و آشپزی و خاطرات سفر به مشهد و… صحبت کنند و وقتی در مورد اصل موضوع صحبت می کنند خونسردی خود را حفظ کنید و دائم دستتان را داخل موهایتان نکنید.

- دائم به آشپزخانه زل نزنید و منتظر نباشید که عروس خانم به شما چای تعارف کند و شما کنترل دستهایتان را در دست بگیرید که مبادا چای روی شلوارتان بریزد چرا که اگر چنین فکری در سر دارید معلوم است که یکی از طرفداران پر و پاقرص سریال های ایرانی هستید چون این روزها مد شده به جای عروس خانم شخص دیگری چای را تعارف می کند که ممکن است از شانس شما برادر چاق و سبیل کلفت وی این مسوولیت را بر عهده بگیرد.

- چنانچه در حین ورود دسته گلی در دست دارید خیلی هول نشوید چون همه عالم و آدم می دانند که شما آن گل را برای عروس آورده اید پس آن را به دست خود عروس ندهید و ترجیحا به پدر یا برادرش تقدیم کنید.

- در حین خوردن چای مراقب سر و صدای چای خوردنتان باشید. خصوصا شما داش مشتی های  پرشین استار از هرگونه هورت کشیدن چای و جویدن قند با صدای فجیع خودداری کنید چون هر آن ممکن است سکوت مهیبی مجلس را فراگیرد و همه نگاه ها روی شما زوم شود.

- چنانچه خانواده عروس بیش از یک دختر دارند قبلا دختر مورد نظرتان را مشخص کنید در غیر این صورت عواقب بعدی به عهده شخص خاطی خواهد بود.

- هنگام لباس پوشیدن بسیار مراقب باشید و توجه لازم را مبذول بدارید، اگر دیر برسید بهتر از این است که اوضاعتان ناجور باشد.

- چنانچه یک کت و شلوار دارید که مدت هاست آن را نپوشیده اید از چند روز قبل آن را پرو کنید تا در چاقی اخیر شما دردسر ساز نشود، هیچ لباسی را به زور تنتان نکنید.

- اگر شلوار پسرخاله تان را قرض گرفته اید که ۲ سایز از شما کوچکتر است با زور آن را نپوشید چرا که ممکن است وسط خواستگاری شکافته شود و مشکلات عظیمی برایتان ایجاد کند.

- در هنگام میوه خوردن هم توصیه می شود مانند خوردن چای رفتار کنید و از خوردن میوه های صداداری مثل خیار و گوجه سبز خودداری کنید و اگر درست و حسابی بلد نیستید میوه پوست بکنید از پوست کندن پرتقال های سفت خودداری کنید. چون ممکن است دست و بالتان کثیف شود و پدر عروس خانم فورا دستمال کاغذی را به سمت شما بیاورد و توجه همه به عدم تبحر شما در پوست کندن میوه جلب شود. اگر پیراهن سفید پوشیده اید اصلا مجبور نیستید که انار بخورید و لباستان را کثیف کنید. چون این مسائل در مشورت عروس با خانواده اش تاثیر بسزایی خواهد گذاشت.

- سعی کنید به هیچ وجه اضطراب نداشته باشید چون اضطراب موجب می شود که میزان دستشویی رفتن های شما افزایش پیدا کند.

- بنابراین جهت خودداری از دستشویی رفتن های مکرر قبل از رفتن به خواستگاری آب زیاد و چای ننوشید و اضطراب را هم از خودتان دور کنید! هیچ گاه گرسنه به خواستگاری نروید چون سکوت دسته جمعی در مراسم خواستگاری غیرقابل پیش بینی است.

- و هر آن ممکن است صدای قار و قور شکمتان شما را شرمنده خاص و عام کند همچنین گرسنگی زیاد باعث خواهد شد شما اقدام به پرخوری فراوان کنید و ذهنیت یک داماد شکمو را در خانواده عروس ایجاد کنید.



           
سه شنبه 18 بهمن 1398برچسب:, :: 11:40
محمد صابری

اونی که زود میرنجه

زود میره، زود هم برمیگرده.
اما اونی که دیر میرنجه
دیر میره، اما دیگه برنمیگرده.

هستند

کسانی که روی شانه هایتان گریه میکنند

و وقتی شما گریه میکنید دیگر وجود ندارند. 

.….. 

از درد های کوچک است که آدم می نالد

وقتی ضربه

سهمگین

باشد، لال می شوی.

.…..

به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی

می فهمی رنج را نباید امتداد داد

باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد

از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی.

…...

بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است که

نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشد

نه شعور لازم برای خاموش ماندن.

…...
مهم

نیست که چه اندازه می بخشیم

بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد. 

…...

اگر ۴ تکه نان خوشمزه باشد و شما ۵ نفر باشید

کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید (( مادر )) است. 

…...

هستند مردمانی که خویشاوندان آنها از گرسنگی می میرند

ولی در عزایش گوسفندها سر می برند.

…...

وسعت دوست داشتن همیشه گفتنی نیست، گاه نگاه است و گاه سکوت ابدی.

…... 

 شاید کسی که روزی با تو خندیده است را از یاد ببری، اما هرگز آنرا که با تو اشک ریخته است را فراموش نخواهی کرد 

…...

توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر جهان است. 

…...

اگر بتوانی دیگری را همانطور كه هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است. 

…...

همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.

…...

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود "

- یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم "

- قدری احساسات پشت"به من چه اصلا "

- مقداری خرد پشت " چه بدونم "

-و اندکی درد پشت " اشکالی نداره" هست.

…...

كسي كه دوستت داره، همش نگرانته.به خاطر همين بيشتر از اينكه بگه دوستت دارم ميگه مواظب خودت باش



           
دو شنبه 17 بهمن 1398برچسب:, :: 10:37
محمد صابری

 عمومي‌ترين نام در جهان محمد است.

 اسم تمام قاره‌ها با همان حرفي كه آغاز شده است پايان ميابد.

 نظير اثرانگشت، اثر زبان هر شخص نيز متفاوت است.

 مقاومترين ماهيچه در بدن، زبان است.

 وقتي كه عطسه ميكنيد مردم به شما عافيت باش ميگويند، چرا كه وقتي عطسه ميكنيد قلب شما به  اندازه يك ميليونيم ثانيه مي‌ايستد.

 وقتي كه به شدت عطسه ميكنيد، ممكن است يك دنده شما بشكند و اگر عطسه خود را حبس كنيد، ممكن است يك رگ خوني در سر و يا گردن شما پاره شود و بميريد.

 اگر در پاركي، پيكره شخصي بر روي اسبي قرار داشته باشد كه هر دو پاي جلويي آن اسب به هوا بلند شده باشد، نشانه آن است كه آن شخص در جنگ كشته شده است... اگر يك پاي اسب به هوا بلند شده باشد، نشانه آن است كه آن فرد در جنگ زخمي شده است... اگر هر چهار دست و پاي اسب بر روي زمين باشد، نشانه آن است كه آن شخص به مرگ طبيعي مرده است.

 تنها غذايي كه فاسد نميشود عسل است.

  در سال 1987 خطوط هوايي "امريكن ايرلاينز" توانست با حذف يك دانه زيتون از هر سالاد سرو شده در پروازهاي درجه يك خود، چهل هزاردلار صرفه‌جويي كند.

 مورچه هميشه بر روي سمت راست بدن خود سقوط ميكند.

  استفاده از هدفون در هر ساعت، باكتريهاي موجود در گوش شما را تا هفتصد برابر افزايش ميدهد.



           
سه شنبه 11 بهمن 1398برچسب:, :: 10:3
محمد صابری

خدا رو شکر میکنم ... 

برای همسرم

 که میگه امشب شام سوسیس داریم، چون امشب خونه پیش منه و نه بیرون با خواهر و مادرش . 

برای شوهرم

 که مثل یه گونی سیب زمینی افتاده روی مبل، چون خونه پیش منه و نه بیرون با زنهاي ديگر 

برای فرزندم

  که از شستن ظرفها شکایت دارد و این یعنی خونه مونده و تو خیابون ول نیست.

برای شلوغی و کثیفی خانه بعد از مهمانی

 یعنی دوستانی دارم که پیشم میان. 

برای لباسهایی که کمی برام تنگ شدن

 یعنی غذا برای خوردن دارم. 

برای سایه ای که شاهد کار منه

 یعنی خورشید تو زندگیم میتابه. 

برای پنجره هایی که باید تمیز بشه

 یعنی خانه ای برای زنگی کردن دارم. 

برای جای پارکی که در انتهای پارکینگ پیدا میکنم

 یعنی قادر به راه رفتن هستم و وسیله نقلیه دارم. 

برای هزینه بالا برای گرمایش

 یعنی خانه گرمی دارم. 

برای مردي که در مسجد پشت سرم با صدای بدی نماز میخواند

 یعنی گوشم میشنود. 

برای کوه لباسهایی که باید شسته و اتو بشوند

 یعنی رختی برای پوشیدن دارم. 

برای کوفتگی و خستگی عضلاتم آخر روز

 یعنی قادر بودم که سخت کار کنم. 

برای زنگ ساعتی که صبح مرا از خواب بیدار میکند

  یعنی هنوز زنده هستم.



           
شنبه 1 بهمن 1398برچسب:, :: 10:6
محمد صابری
 

اقداماتی وجود دارد که می توان در مواقع فوری و ضروری انجام داد. موبایل شما می تواند یک نجات دهنده زندگی یا یک ابزار فوری برای نجات باشد.

اول؛ وضعيت فوق العاده: شماره تلفن وضعيت فوق العاده در كشورهاي جهان 112 است. در ایران نیز اگر شما حتی در یک مکان خارج از محدوده شبکه موبایل خود قرار داشته باشید، شماره 112 را بگیرید، موبایل در هر شبکه موجود جستجو می کند تا یک تماس وضعيت فوق العاده برای شما برقرار کند. (پلیس، اورژانس، آتش نشانی یا...) و جالب اینکه این شماره حتی زمانیکه صفحه کلید قفل است نیز کار می کند. امتحان کنید. حتی با گوشی بدون سیم کارت نیز میتوانید به شماره 112 زنگ بزنيد.

دوم؛ آیا تا بحال کلیدهای خود را در ماشین جاگذاشته اید؟ آیا ماشین شما یک دستگاه کنترل از راه دور بدون کلید دارد؟ این وسیله می تواند روزی مفید باشد. یک دلیل خوب برای داشتن یک موبایل: اگر شما کلیدهای خود را در ماشین جاگذاشته باشید،و مثلاً دستگاه کنترل در منزل باشد به موبایل یک نفر در منزل از طریق موبایل خودتان تماس بگیرید. تلفن خود را در حدود فاصله 1 متر از ماشین قرار دهید و از فرد مقابل در منزل بخواهید که کلید کنترل درب بازکن ماشین را فشار دهد، و آنرا نزدیک موبایل خود قرار دهد. قفل ماشین شما باز خواهد شد. با این کار نیاز نیست کسی کلیدها را شخصاً بیاورد. فاصله هیچ تاثیری ندارد. شما می توانید کیلومترها فاصله داشته باشید، اگر شما بتوانید با کسی که ریموت کنترل ماشین شما را دارد ارتباط برقرار کنید، شما می توانید قفل ماشین خود را باز کنید. باور ندارید امتحان کنید و متعجب شوید . من امتحان کردم 

سوم؛ چگونه یک موبایل دزدیده شده را غیرفعال کنیم؟ برای چک کردن شماره سریال موبایل خود، کلید های زیر را به ترتیب فشار دهید: *#06# یک کد دیجیتالی  روی صفحه نمایش ظاهر می شود. این شماره مختص دستگاه شما است. این شماره را یادداشت کنید و در جایی امن نگه دارید. هنگامیکه موبایل شما دزدیده می شود، شما می توانید به پشتیبان شبکه خود تماس بگیرید و این کد را به آنها بدهید. سپس آنها قادر خواهند بود دستگاه شما را مسدود کنند، حتی اگر دزدها SIM کارت را عوض کرده باشند. تلفن شما کاملاً غیرقابل استفاده خواهد شد. شما ممکن است نتوانید موبایل خود را بازپس گیرید، اما حداقل می دانید کسیکه آنرا دزدیده است دیگر نمی تواند از آن استفاده کند یا آنرا بفروشد. اگر هر کسی این کار را بکند، دیگر دزدین موبایل هیچ فایده ای نخواهد داشت.

چهارم؛ قدرت باطری مخفی شده: در نظر بگیرید باطری موبایل شما خیلی کم است. برای فعال کردن کلیدهای  #3370* را فشار دهید. موبایل شما با این اندوخته راه اندازي مجدد خواهد شد و موبایل افزایش 50 % در باطری را نشان می دهد. این فضای اندوخته هنگامیکه موبایل خود را شارژ می کنید، خودبه خود شارژ خواهد شد.



           
شنبه 1 بهمن 1398برچسب:, :: 9:56
محمد صابری

Accept: A = پذیرا باشید
دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید ، حتی اگر برایتان مشکل باشد که عقاید ، رفتارها و نظرات آنها را درک کنید .
*************
Break Away : B = خودتان را جدا سازید
خود را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به اهدافتان می شود ، جدا سازید .
*************
Create : C = خلق کنید
خانواده ای از دوستان و آشنایان تشکیل دهید و با آنها امیدها ، آرزوها ، ناراحتی ها و شادی هایتان را شریک شوید .
*************
Decide : D = تصمیم بگیرید
تصمیم بگیرید که در زندگی موفق باشید . در آن صورت شادی راهش را به طرف شما پیدا می کند و اتفاقات خوشایند و دلپذیری برای شما رخ خواهد داد .
*************
Explore : E = کاوشگر باشید
جستجو و آزمایش کنید . دنیا چیزهای زیادی برای ارائه کردن دارد و شما هم قادرید چیزهای زیادی را ارائه دهید . هر زمان که کار جدیدی را آزمایش می کنید خودتان را بیشتر می شناسید .
*************
F: Forgive = ببخشید
ببخشید و فراموش کنید . کینه فقط بارتان را سنگین تر می کند و الهام بخش ناخوشایندی است . از بالا به موضوع نگاه کنید و به خاطر داشته باشید که هر کسی امکان دارد اشتباه کند .
*************
G : Grow = رشد کنید
عادات و احساسات نادرست خود را ترک کنید تا نتوانند مانع و سد راه شما برای رسیدن ربه اهدافتان شوند .
*************
H : Hope = امیدوار باشید
به بهترین چیزها امید داشته باشید و هرگز فراموش نکنید که هر چیزی امکان پذیر است ، البته اگر در کارهایتان پشتکار داشته باشید و از خدا کمک بخواهید .
*************
I : Ignore = نادیده بگیرید
امواج منفی را نادیده بگیرید . روی اهدافتان تمرکز کنید و موفقیت های گذشته را بخاطر بسپارید . پیروزی های گذشته نشانه و رابطی برای موفقیت های آینده هستند .
*************
J : Journey = سفر کنید
به جاهای جدید سر بزنید و با فکر روشن ، امکانات جدید را آزمایش کنید . سعی کنید هر روز چیزهای جدیدی را بیاموزید ، بدین صورت رشد خواهید کرد و احساس زنده بودن می کنید .
*************
K : Know = بدانید
بدانید که هر مسأله ای هرچقدر هم که سخت و دشوار باشد ، در نهایت حل خواهد شد . همان طور که گرمای مطبوع و دلپذیر بهار پس از سرمای طاقت فرسای زمستان می آید .
*************
L : Love = دوست بدارید
اجازه بدهید که عشق به جای نفرت ، قلبتان را پر کند . زمانی که نفرت در قلب شما ساکن است هیچ فضای خالی برای عشق وجود ندارد اما موقعی که عشق در قلبتان ساکن است تمام خوشبختی و شادی در وجودتان قرار دارد .
*************
M : Manage = مدیر باشید
بر زمان ، مدیریت داشته باشید تا استرس و نگرانی کمتری شما را رنج دهد . استفاده درست از زمان باعث می شود که روی موضوعات ، بهتر تمرکز کنید .
*************
N : Notice = توجه کنید
هرگز افراد فقیر ، ناامید ، رنج کشیده و ضعیف را نادیده نگیرید و هر نوع کمکی را که قادرید به این افراد ارائه دهید ، از آنان دریغ نکنید .
*************
O : Open = باز کنید
چشم هایتان را باز کنید و به تمام زیبایی هایی که در اطرافتان وجود دارد ، نگاه کنید . حتی در سخت ترین و بدترین شرایط ، چیزهای زیادی برای سپاس گذاری وجود دارد .
*************
P : Play = بازی و تفریح کنید
فراموش نکنید که در زندگی تان تفریح و سرگرمی داشته باشید . بدانید که موفقیت بدون شادی و لذت های مشروع ، مفهومی ندارد .
*************
Q : Question = سؤال کنید
چیزهایی را که نمی دانید ، بپرسید . زیرا که شما برای یاد گرفتن به این کرده ی خاکی آمده اید .
*************
R : Relax = آرامش داشته باشید
اجازه ندهید که نگرانی و استرس بر زندگی شما حاکم شود و به یاد داشته باشید که همه چیز در نهایت درست خواهد شد .
*************
S : Share = سهیم شوید
استعدادها ، مهارت ها ، دانش و توانایی هایتان را با دیگران تقسیم کنید زیرا هزاران برابر آن به سمت خودتان برمی گردد .
*************
T : Try = تلاش کنید
حتی زمانی که رؤیاهایتان غیرممکن به نظر می رسند ، تلاشتان را بکنید . با تلاش و مشارکت در انجام کارها ماهر و خبره شوید .
*************
U : Use = استفاده کنید
از استعدادها و توانایی هایتان به عنوان بهترین هدیه استفاده کنید . استعدادهایی که تلف شوند ، ارزشی ندارند . استفاده صحیح از استعدادها و توانایی هایتان ، برای شما پاداش های غیرمنتظره به دنبال دارد .
*************
V : Value = احترام بگذارید
برای دوستان و اقوامی که شما را حمایت و تشویق کرده اند ، ارزش قائل شوید و هرکاری که از دستتان برمی آید برای آنها انجام دهید .
*************
W : Warm = صمیمی باشید
با اطرافیانتان صمیمی باشید و نگذارید فضای اخلاقیتان
به سمت و سویی جز صمیمیت منتهی شود.
*************
X : X-Ray = اشعه ی ایکس
با دقت و شبیه اشعه ی ایکس به قلب های انسان های اطراف خود بنگرید . در نتیجه شما زیبایی و خوبی را در قلب آنها خواهید دید .
*************
Y : Yield = اجازه دهید
اجازه دهید که صداقت و درستکاری وارد زندگی تان شود . اگر شما در راه درستی حرکت کنید در انتها خوشبختی را خواهید یافت .
*************
Z : Zoom = تمرکز کنید
زمانی که خاطرات تلخ ، ذهنتان را پر کرده است ، به جاهای شاد بروید . اجازه ندهید که تلخی ها مانع رسیدن شما به اهدافتان شود . در عوض روی توانایی ها ، رؤیاها و فردایی روشن تمرکز کنید .



           
شنبه 1 بهمن 1398برچسب:, :: 9:46
محمد صابری

مرد میانسال وارد فروشگاه اتومبیل شد.  ب‌ام‌و آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود. وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد.  قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد.  وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود.  کروکی اتومبیل را پایین داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بیشتری ببرد.  چند شاخ مو بر بالای سرش در تب و تاب بود و با حرکت باد به این سوی و آن سوی می‌رفت.  پای را بر پدال گاز فشرد و اتومبیل گویی پرنده‌ای بود رها شده از قفس.  سرعت به 160 کیلومتر در ساعت رسید. مرد به اوج هیجان رسیده بود.  نگاهی به آینه انداخت.  دید اتومبیل پلیس به سرعت در پی او می‌آید و چراغ گردانش را روشن کرده و صدای آژیرش را نیز به اوج فلک رسانده است.  مرد اندکی مردّد ماند که از سرعت بکاهد یا فرار را بر قرار ترجیح دهد.  لَختی اندیشید.  سپس برای آن که قدرت و سرعت اتومبیلش را بیازماید یا به رخ پلیس بکشد بر سرعتش افزود.  به 180 رسید و سپس 200 را پشت سر گذاشت، از 220 گذشت و به 240 رسید. اتومبیل پلیس از نظر پنهان شد و او دانست که پلیس را مغلوب کرده است. ناگهان به خود آمد و گفت، "مرا چه می‌شود که در این سنّ و سال با این سرعت میرانم؟  باشد که بایستم تا او بیاید و بدانم چه می‌خواهد.از سرعتش کاست و سپس در کنار جادّه منتظر ایستاد تا پلیس برسد.  اتومبیل پلیس آمد و پشت سرش توقّف کرد.  افسر پلیس به سوی او آمد، نگاهی به ساعتش انداخت و گفت، "ده دقیقه دیگر وقت خدمتم تمام است.  امروز جمعه است و قصد دارم برای تعطیلات چند روزی به مرخّصی بروم.  سرعتت آنقدر بود که تا به حال نه دیده بودم و نه شنیده بودم.  اگر دلیلی قانع‌کننده داشته باشی که چرا به این سرعت می‌راندی، می‌گذارم بروی.مرد میانسال نگاهی به افسر کرد و گفت، "می‌دونی، جناب سروان؛ سالها قبل زن من با یک افسر پلیس فرار کرد.  تصوّر کردم داری اونو برمی‌گردونی!افسر خندید و گفت، "روز خوبی داشته باشید، آقا! و برگشته سوار اتومبیلش شد و رفت.



           
چهار شنبه 7 دی 1398برچسب:, :: 9:21
محمد صابری

آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 100 یا 150 سال یا ... 

در ایران و در زمان ماقبل هجوم اعراب به ایران سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یکروز اضافه کنند (که البته اضافه هم می کردند) هر 120 سال یک ماه را جشن می گرفتند و در کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یکبار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد. که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی

(کاش هنوز  از این سری جشنهای قدیمی و زیبای ما هنوز وجود داشت...) 

 



           
یک شنبه 27 آذر 1398برچسب:, :: 10:59
محمد صابری

روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شود تا آماده رفتن شود.پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود. زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.دو ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالی که آن را در دست زن می فشرد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می کنم.یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک می شود و می گوید: هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده اید. می خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است. او نه تنها بچه مریض و مشرف به مرگ ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده. او شما را فریب داده، دوست عزیز!

 دو ونسزو می پرسد: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان نبوده است؟

بله کاملا همینطور است.

دو ونسزو می گوید: در این هفته، این بهترين خبری است که شنیدم.

 



           
یک شنبه 27 آذر 1398برچسب:, :: 10:47
محمد صابری

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.

ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز..

وای خدای من، خیلی درست کردی ... حالا برش گردون ... زود باش.

باید بیشتر کره بریزی ... وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟؟ دارن می‌سوزن. مواظب باش. گفتم مواظب باش! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی ... هیچ وقت!! برشون گردون! زود باش! دیوونه شدی؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن... نمک.....

 

زن به او زل زده و ناگهان گفت: خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت: فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه احساسی دارم

   



           
یک شنبه 27 آذر 1398برچسب:, :: 10:32
محمد صابری

حال من بد نیست غم کم میخورم          کم که نه هرروز کم کم میخورم

آب میخواهم سرابم میدهند                عشق می ورزم عذابم میدهند

خود نمیدانم کجا رفتم به خواب           ازچه بیدارم نکردی آفتاب ؟

دشنه ای نامرد برپشتم نشست            ازغم نامردمی پشتم شکست

بعد از این با بی کسی خو می کنم       هرچه در دل داشتم رو می کنم

درد می بارد چو لب تر می کنم           طالعم شوم است باور می کنم

من که با دریا تلاطم کرده ام              راه دریا را چرا گم کرده ام ؟

قفل غم بر درب سلولم مزن               من خودم خوشباورم گولم مزن

من نمی گویم که خاموشم مکن           من نمی گویم فراموشم مکن

من نمی گویم که با من یار باش         من نمی گویم مرا غمخوار باش

من نمی گویم دگر گفتن بس است        گفتن اما هیچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شیرین شاد باش           دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

آه درشهرشما یاری نبود                  قصه هایم راخریداری نبود

خسته ام ازقصه های شومتان            خسته ازهمدردی مسموتان

اینهمه خنجر دل کس خون نشد          این همه لیلی کسی مجنون نشد

آسمان خالی شد ازفریادتان              بیستون درحسرت فرهادتان

کوه کندن گرنباشد پیشه ام              بویی از فرهاد دارد تیشه ام

عشق از من دور و پایم لنگ بود       قیمتش بسیار و دستم تنگ بود

گرنرفتم هردوپایم خسته بود            تیشه گرافتاد دستم بسته بود



           
سه شنبه 26 آذر 1398برچسب:, :: 7:0
محمد صابری

شهسواری به دوستش گفت: "بیا به کوهی که خدا آنجا زندگی می کند برویم.میخواهم ثابت کنم که اوفقط بلد است به ما دستور بدهد، وهیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بار مشقات نمی کند."دیگری گفت: "موافقم .اما من برای ثابت کردن ایمانم می آیم."وقتی به قله رسیدند ،شب شده بود. در تاریکی صدایی شنیدند:"سنگهای اطرافتان را بار اسبانتان کنید وآنها را پایین ببرید."شهسوار اولی گفت:"می بینی؟بعداز چنین صعودی ،از ما می خواهد که بار سنگین تری را حمل کنیم.محال است که اطاعت کنم."دیگری به دستور عمل کرد. وقتی به دامنه کوه رسید،هنگام طلوع بود و انوار خورشید، سنگهایی را که شهسوار مومن با خود آورده بود،روشن کرد.آنها خالص ترین الماس ها بودند.



           
سه شنبه 25 آذر 1398برچسب:, :: 7:0
محمد صابری

 در ادامه مطلب ببینید،خالی از لطف نیست...



ادامه مطلب ...


           
سه شنبه 24 آذر 1398برچسب:, :: 7:0
محمد صابری

 

 مي گویند:

يک ايراني اگر هواپيمايش سقوط نکند، از حوادث رانندگي جان سالم به در ببرد، زندانی و شکنجه نشود، آلودگي هوا زنده اش بگذارد، زلزله زير آوار لهش نکند و در گودال وسط چهارراه ناپدید نشود، حتماً از خوشحالي خواهد مرد.

 

 بدون شرح

   

 



           
چهار شنبه 23 آذر 1398برچسب:, :: 10:4
محمد صابری

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان چرا همیشه من و آدرس whyalwaysme.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 14212
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1



Alternative content