چرا همیشه من درود ایرانی
دوست داشتم به اطلاع شما برسونم مغازه مانتو فروشی من راه اندازی شد خانوما محترم و اقایون زن ذلیل به ما سر بزنن خوشحال میشیم
۲۱دانه سیر و ۷عدد لیمو سنگی
(لیمو ترش بزرگ) را باهم میکس کرده
و یک لیتر اب (چهار لیوان) به ان اضافه کنید سپس روی شعله ملایم تا ۴۸درجه برسانید.
سپس اجازه دهید محلول سرد شود
و ان را در یخچال نگهداری کنید
هر شب یک استکان به مدت بیست شب میل نمایید
بعد از بیست شب یک هفته وقفه بندازید و بعد از گذشت بیست شب دیگر این پروسه را تکرار کنید
اگر خواستید این درمان را دوباره انجام بدهید باید پس از یک سال اقدام نمایید
تمام رگ های گرفته سراسر بدن بخصوص قلب باز میشود و چربی درون رگ ها هم میسوزد
این درمان برای تمام افراد حتی کسانی ک مشکل حاد ندارند نیز توصیه میشود
کسانی ک طبق تشخیص پزشک به عمل جراحی نیاز دارند
بهتر است قبل از اقدام به عمل یک بار این شیوه را عملی کنند
شاید پس از ان نیازی به عمل نداشته باشند
منبع:سایت رسمی دانشگاه آرلانگ آلمان
ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند: .ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ.
. ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ی ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند
اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!
.ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود
نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون ميشود'!
.حال بد نیست بدانیم که
.طمع، شهوت، پول، قدرت ،تكبر ،فخرفروشی،حب جاه و مقام و احساس بى نيازى و بی مسئولیتی درقبال هم نوع ميتواند هر انسانى رو به سرنوشت این گرگ قطب گرفتار كند.
...هلاکت به دست خودمان ، نه گلوله ای ، نه نیزه ای ...
پاکو دلوسیا نوازنده و آهنگساز برجسته اسپانیایی برای نام یكی از آلبومهای خود «زریاب» را انتخاب کرده است و قطعه ای که برای این قسمت در نظر گرفته شده ((زریاب)) نام دارد که از همین البوم می باشد. زریاب نام یکی از موسیقیدانان بزرگ ایرانی است که اختراع گیتار را به او نسبت می دهند و در زمان حکومت عباسیان ظهور کرد. وی همدوره ابراهیم موصلی و فرزند او اسحق از بزرگترین موسیفیدانان دربار عباسیان بود. ابراهیم موصلی (125-188ه.ق) فرزند ماهان فرزند بهمن فرزند پشنگ - که همگی از کشاورزان ارجان شیراز بودند - در کوفه به دنیا آمد. وی موسیقی را نزد یک زرتشتی به نام جوانویه که در شهر ری زندگی می کرد فرا گرفت و در همین شهر بود که با دختری به نام شاهک رازی وصلت کرد که حاصل ان فرزندی بود به نام اسحق. می گویند گوش موسیقی ابراهیم چنان قوی و حساس بود که اگر در میان سی نوازنده، کوک یکی از آنها نابرابر بود وی آن را به خوبی در می یافت. اما ابو الفرج اصفهانی نویسنده کتاب «اغانی» فرزند وی اسحق موصلی (225-150 ه. ق) را به دریا و موسیقیدانان دیگر را به نهر و جوی تشبیه کرده است. وی همچنون پدر از مقرّبان دربار هارون الرشید بود و نزد مامون نیز صاحب منزلتی رفیع بود. معتصم خلیفه درباره وی گفته است: «هرگاه اسحق آواز می خواند به نظرم چنین می آد که کشور من وسیعتر می شود.» از افتخارات اسحاق شاگردی چون زریاب است. زریاب(اواخر قرن هشتم میلادی) موسیقی این منطقه را به شمال آفریقا و اسپانیا برد و در آنجا رواج داد. اسپانیاییها وی را مخترع گیتار می داند. وی سیم پنجمی بر عود افزود و می گویند که ده هزار آواز را با آهنگشان از بر داشت. وی تا آخر عمر در «کوردوبا» از شهرهای اسپانیا می زیست و در آنجا یک مدرسه موسیقی بنا نهاد و تاثیر بسزایی در موسیقی اندلس داشت. ابن خلدون عالم فلسفه تاریخ و مورخ مغربی(808-732 ه.ق) درباره این شاعر، خواننده و نوازنده بزرگ چنین می گوید: موصلیان (ابراهیم و اسحق می صلی) غلامی ذاشتند که نام او زریاب بود. او فن موسیقی را از آنها فرا گرفته و در آن مهارت یافته بود. از این رو موصلیان به او رشک می بردند و او را به مغرب گسیل داشتند. در يونان باستان سقراط به دليل خرد و درايت فراوانش مورد ستايش بود. روزي فيلسوف بزرگي که از آشنايان سقراط بود،با هيجان نزد او آمد و گفت: سقراط ميداني راجع به يکي ازشاگردانت چه شنيده ام؟ سقراط پاسخ داد: "لحظه اي صبر کن.قبل از اينکه به من چيزي بگويي از تومي خواهم آزمون کوچکي را که نامش سه پرسش است پاسخ دهي."مرد پرسيد:سه پرسش؟سقراط گفت:بله درست است.قبل از اينکه راجع به شاگردم بامن صحبت کني،لحظه اي آنچه را که قصدگفتنش را داري امتحان کنيم. اولين پرسش حقيقت است.کاملا مطمئني که آنچه را که مي خواهي به من بگويي حقيقت دارد؟مرد جواب داد:"نه،فقط در موردش شنيده ام."سقراط گفت:"بسيار خوب،پس واقعا نميداني که خبردرست است يا نادرست. حالا بيا پرسش دوم را بگويم،"پرسش خوبي"آنچه را که در موردشاگردم مي خواهي به من بگويي خبرخوبي است؟"مردپاسخ داد:"نه،برعکس…"سقراط ادامه داد:"پس مي خواهي خبري بد در مورد شاگردم که حتي درموردآن مطمئن هم نيستي بگويي؟"مردکمي دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.سقراط ادامه داد: "و اما پرسش سوم سودمند بودن است.آن چه را که مي خواهي در مورد شاگردم به من بگويي برايم سودمند است؟"مرد پاسخ داد:"نه،واقعا…"سقراط نتيجه گيري کرد:" اگرمي خواهي به من چيزي رابگويي که نه حقيقت داردونه خوب است و نه حتي سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من مي گويي؟ به هنگام اشغال روسیه توسط ناپلئون دسته ای از سربازان وی ، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی ، از سربازان خود جدا افتاد .گروهی از قزاق های روس، ناپلئون را شناسایی کرده و تا انتهای یک خیابان پیچ در پیچ او را تعقیب کردند . ناپلئون برای نجات جان خود به مغازه ی پوست فروشی ، در انتهای کوچه ی بن بستی پناه برد . او وارد مغازه شد و نفس نفس زنان و التماس کنان فریاد زد : خواهش می کنم جان من در خطر است ، نجاتم دهید . کجا می توانم پنهان شوم ؟پوست فروش پاسخ داد عجله کنید . اون گوشه زیر اون پوست ها قایم شوید و ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد . پس از این کار بلا فاصله قزاق های روسی از راه رسیدند و فریاد زدند : او کجاست ؟ ما دیدیم که وارد این مغازه شد . علی رغم اعتراض پوست فروش قزاق ها تمام مغازه را گشتند ولی او را پیدا نکردند و با نا امیدی از آنجا رفتند. مدتی بعد ناپلئون از زیر پوست ها بیرون خزید و درست در همان لحظه سربازان او از راه رسیدند .پوست فروش به طرف ناپلئون برگشت و پرسید : باید ببخشید که از مرد بزرگی چون شما چنین سوالی می کنم اما واقعا می خواستم بدونم که زیر آن پوست ها با اطلاع از این که شاید آخرین لحظات زندگی تان باشد چه احساسی داشتید ؟ناپلئون تا حد امکان قامتش را راست کرد و خشمگینانه فریاد کشید : با چه جراتی از من یعنی اپراطور فرانسه چنین سوالی می پرسی؟محافظین این مرد گستاخ را بیرون ببرید، چشم هایش را بسته و اعدامش کنید. خود من شخصا فرمان آتش را صادر می کنم .سربازان پوست فروش بخت برگشته را به زور بیرون برده و در کنار دیوار با چشم های بسته قرار دادند . مرد بیچاره چیزی نمیدید ولی صدای صف آرایی سربازان و تفنگ های آنان که برای شلیک آماده می شدند را می شنید و به وضوح لرزش زانوان خود را حس می کرد . سپس صدای ناپلئون را شنید که گلویش را صاف کرد و با خونسردی گفت : آماده ….. هدف …..با اطمینان از این که لحظاتی دیگر این احساسات را هم نخواهد داشت، احساس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت و به صورت قطرات اشکی از گونه هایش سرازیر شد. سکوتی طولانی و سپس صدای قدم هایی که به سویش روانه میشد… ناگهان چشم بند او باز شد. او که از تابش یکباره ی آفتاب قدرت دید کاملی نداشت ، در مقابل خود چشمان نافذ ناپلئون را دید که ژرف و پر نفوذ به چشمان او می نگریست.سپس ناپلئون به آرامی گفت : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم؟ **********سخنانی از ناپلئون: - در دنیا فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است . - اولین شرط توفیق شهامت و بی باکی است . - نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است . - دردها و رنج ها فکر انسان را قوی می سازد - کسانی که روح نامید دارند مقصرترین مردم هستند. - کسی که می ترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد. - یک روز زندگی پر غوغا و در شهرت و افتخار بهتر از صد سال گمنامی است. - پیروزی یعنی خواستن . - عشق گوهری است گرانبها ، اگر با عفت توام باشد. - عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب - فداکاری در راه وطن از همه فضایل باارزشتر است. برای كوك كردن گیتار روشهای مختلفی وجود دارد از جمله استفاده از تیونر الكتریكی و...اما متداولترین و مهمترین آن اینست كه خود شما بتوانید بدون استفاده دستگاهی و یا هر چیز دیگری گیتار خود را بصورت فرضی كوك كنید چرا كه ممكن است مدتهای بسیاری گیتاری در دست بگیرید و هیچ یك از لوازم كوك كردن گیتار با شما نباشد آنوقت چیكار میكنید؟؟؟ در این مبحث كوك كردن گیتار را بصورت فرضی به شما آموزش میدهم در این روش ممكن است گیتار شما بر اساس نتهای دقیق موسیقی كوك نباشد مثلا بجای اینكه سیم یك شما نت (می) باشد در روش فرضی بروی نت (فا) یا هر نت دیگه ای كوك شود اما از انجایی كه در این روش تمام سیمها بر مبنای سیم یك كوك میشود بنابراین كوك صحیح و فرضی خواهیم داشت.می دانیم كه سیمهای گیتاردر حالت آزاد از بالا به پایین ( می لا ر سل سی می) میباشد در این روش ابتدا سیم یك خود را تا حدی سفت میكنیم یا آنكه به همان حالت آنرا رها میكنیم حال بر فرض آنكه سیم اول ما نت (می) باشد سیم دوم را با سیم یك كوك میكنیم به اینصورت كه انگشت خود را بروی فرت 5 سیم 2 قرار میدهیم وسعی میكنیم كه آنقدر سیم 2 را شل و یا سفت كنیم كه نتی كه بروی این فرت قرار گرفته با سیم یك هم صدا شود( برای جلوگیری ازاحتمال پاره شدن سیم سعی كنید اول سیم 2 رو شل كنید و سپس به تدریج سیم را سفت كنید تا نتی كه بروی این فرت ثرار دارد با سیم 1 هم صدا شود) بعد از همصدا شدن نتی كه بروی فرت 5 سیم 2 قرار دارد با سیم یك , زمان كوك كردن سیم 3 بر اساس سیم 2 میباشد كه در این زمان شما انگشت خود را بروی فرت 4 سیم 3 قرار میدهید و سعی میكنید( بر اساس آنچه كه برای سیم قبل گفته شده ) نتی كه بروی این فرت قرار گرفته شده را با سیم 2 همصدا كنید.حال بعد از كوك كردن سیم سوم ما كه نت (سل) است , سیم 4 را بر اساس سیم 3 كوك كنیم كه در این حالت انگشت خود را بروی فرت 5 سیم 4 قرار میدهیم و سعی میكنیم كه كه صدای این فرت با صدای سیم 3 هم صدا شود در مورد سیم 5 نیز بعد از كوك كردن سیم 4 كه نت (ر) میباشد انگشت خود را بروی فرت 5 سیم 5 قرار میدهیم و سعی میكنیم كه صدای این فرت با صدای سیم 4 هم صدا شود و بعد آن نوبت كوك كردن سیم 6 میباشد كه آنرا با سیم 5 كه نت (لا) میباشد كوك كنیم با این صورت كه انگشت خود را بروی فرت 5 سیم 6 قرار میدهیم و سعی میكنیم كه صدای این فرت با صدای سیم 5 همصدا شود بنابر این سیم 6 ما نیز كه نت (می) میباشد نیز كوك میشود . و اما آکورد ترانه زیبای سیاوش قمیشی هدیه به به شما دوست عزیز... Em من از صدای گریه ی تو به غربت بارون رسی C دم D تو چشات باغ بارون زده دی Em دم هوم هوم Em چشم تو همرنگ یه باغ تو غربت غرو C ب پاییز مثل D من از یه درد کهنه لبرEm یز هوم هوم Em با تو بوی کاه گل و خا C ک عطر کوچه باغ D نمناک زنده می Em شه Em با تو بوی خاک و بارون عطر C ترمه و گلابدون D زنده می Em شه Em تو مثل شهر کوچیک D من هنوزم برام خاطره سا D زی هنوزم قبله ی معصوم D نما Em زی Em تو مثل یاد بازی D من تو کوچه های پیر و خا D کی هنوزم برای D من عزیز و پا Em کی
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند : فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند !!! عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند... ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت : ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش! عابد گفت : نه، بریدن درخت اولویت دارد... مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند، عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت : دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است ... عابد با خود گفت : راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم ، و برگشت... خشمگین شد و تبر برگرفت و به سوی درخت شتافت ... باز در همان نقطه ، ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟! عابد گفت: می روم تا آن درخت را برکنم ! باز ابلیس و عابد درگیر شدند و این بار ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت : دست بدار تا برگردم ! اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟!! کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد. یک پیرمرد بازنشسته خانه ی جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته ی اول همه چیز به خوبی و خوشی گذشت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه پس از تعطیلی کلاس ها 3 تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند هر چیزی که در خیابان افتاده بود شوت می کردند و سروصدای عجیبی به راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد مختل شده بود. این بود که پیرمرد تصمیم گرفت کاری بکند. روز بعد که مدرسه تعطیل شد دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت : بچه ها! شما خیلی بامزه هستید از این که می بینم اینقدر بانشاط هستید خوشحالم من هم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید من روزی 1000 تومن به شما می دهم که بیایید اینجا و همین کار را بکنید بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد پیرمرد به آنها گفت: ببینید بچه ها متاسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی توانم روزی 100 تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟ بچه ها با تعجب و ناراحتی گفتند: صد تومن!؟ اگه فکر می کنی به خاطر 100 تومن حاضریم این همه بطری و نوشابه و چیزهای دیگر را شوت کنیم کور خوندی ما نیستیم! از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد. رامت فاکس,نویسنده و فیلسوف معاصر ایرلندی,در اولین سفر خود به آمریکابرای صرف غذا به رستورانی رفت.او در گوشه ای به انتظار پیش خدمت نشست اما کسی به او توجه نمی کرد,ازهمه بدتر افرادی که بعد از او واردشده بودند همگی مشغول خوردن بودند.پس از چند دقیقه باناراحتی از مردی که برسرمیز مجاور نشسته بودپرسید:من ۲۰دقیقه است که اینجانشسته ام ,چرا پیش خدمت به من توجه نمی کند درحالی که همه مشغول خوردن هستند ومن در انتظار نشسته ام؟ مرد پاسخ داد:اینجا سلف سرویس است,به انتهای رستوران بروید هرچه می خواهید در سینی بگذارید پول آن را بپردازید و غذایتان رامیل کنید.
امت فاکس بعدها دراین خصوص نوشت:"احساس حماقت می کردم,وقتی غذا راروی میز گذاشتم ناگهان به ذهنم رسیدکه زندگی هم در حکم سلف سرویس است,همه نوع رخداد,فرصت,موقعیت,شادی وغم در برابر ما قرار دارد.درحالی که اغلب ما بی حرکت روی صندلی خود چسبیده ایم وآنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند ودچار شگفتی شده ایم که او چراسهم بیشتری دارد!وهرگز به نظر نمی رسدخیلی ساده از جای خود برخیزیم وببینیم چه چیزهایی فراهم است.سپس آنچه را می خواهیم برگزینیم.
١-در این فهرست جایگاه اول را گردو به خاطر داشتن ویتامین E دارد ، گردو پوست را مرطوب کرده ، آن را کشیده و جوانی آن را حفظ میکند .
٢-سپس قارچ است که از بروز چین و چروک جلوگیری میکند .
٣- در جایگاه سوم پنیر است . (غیر از پنیر پیتزا) که دارای کلسیم بسیاری است و به همین خاطر استخوانها ، دندانها و ناخنها را سفت می کند .
٤- در جایگاه چهارم ماهی ها و مواد دریایی که ناخن ها را زیبا و موها را براق می کنند .
٥- در جایگاه پنجم کلم شور قرار دارد که به طور قابل توجهی رنگ پوست را بهتر کرده و به حل مشکلات پوستی کمک می کند .
٦- و در پایان کیوی که دارای ویتامین C است و تحریک کننده ی ترشح کلاژن است و مانع چروک شدن پوست میشود
، انسانها به سه دليل پشت سرتان حرف ميزنند: - وقتي نميتوانند در حد شما باشند
- وقتي چيزي که شما داريد را ندارند
- وقتي ميخواهند از سبک زندگي شما تقليد کنند اما نميتوانند!
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺍست
پس ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﻰ . . .
گام اول:
دنیا دو روز است.
یک روز با تو و روز دیگر علیه تو!
روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو...
زیرا هر دو پایان پذیرند ...!
گام دوم:
بگذارید و بگذرید....
ببینید و دل نبندید ......
چشم بیاندازید و دل نبازید
که دیر یا زود،
باید گذاشت و گذشت...!
گام سوم:
اشکها خشک نمیشوند،
مگر بر اثر قساوت قلبها
و قلبها سخت و قسی نمیگردند، مگر به سبب زیادی گناهان...
آداب معاشرت فقط مختص رفتار شما سر میز غذا نیست، آداب معاشرت انعکاسی از چشمانداز کلی شما در روابط اجتماعی و زندگی جمعی است. اینکه در اتوبوس شلوغ جایتان را به پیرزنی که ایستاده است ندهید، چیزی درمورد شما به همه آنهایی که بیننده هستند می فهماند—اینکه حاضر نیستید لحظاتی راحتی خود را به خاطر دیگری به خطر بیندازید. به گزارش ایران ویج ، در اکثر موقعیتها، تصویر و ظاهر شما بخشی از چیزی نیست که توصیفکننده شماست؛ بلکه همه آن چیزی است که شما را توصیف میکند. کسانیکه چیزی درمورد شما نمیدانند با تنها اطلاعاتی که در دست دارند جای خالیها را پر میکنند، و آن چیزی نیست جز آنچه از رفتار و کردار شما میبینند. صرفنظر از فکری که شما درمورد خودتان دارید، یک عادت اجتماعی بد میتواند معیار فکر دیگران نسبت به شما شود: هر کسی که ببیند شما غذایتان را با دهان باز میجوید خیلی قبل از اینکه شغل یا تخصص شما را به خاطر بسپارد، آنرا به یاد خواهد آورد. معرفی نکردن افراد چه در یک موقعیت شغلی باشید و چه اجتماعی، اگر فراموش کنید که دو نفر را به هم معرفی کنید، بسیار زشت و ناشیانه به نظر خواهد رسید زیرا شما تنها آشنای م;شترک آنها هستید. قوانین پذیرفته شدهای برای نحوه معرفی کردن حرفهای وجود دارد (مثل اول گفتن نام فردی که از نظر حرفهای مقام بالاتری دارد)، اما هیچکدام از آنها به اندازه اینکه یادتان نرود آنها را به هم معرفی کنید، مهم نیست. تکان ندادن به خود برای تلفن حرف زدن تقریباً در همه موقعیتهای اجتماعی، آنهایی که در اتاق شما شریک هستند بیشتر از کسی که به شما زنگ یا پیامک میزند، مستحق توجه شماست. این مسئله وقتی سر میز شام یا موقعیت شخصی مشابهی هستید، قابلتوجهتر خواهد بود اما برای هر موقعیتی که تنها نباشید صدق میکند. حتی اگر با افرادی کاملاً غریبه در یک صف ایستاده باشید، سعی کنید تا جایی که ممکن است تماس تلفنیتان را برای خودتان نگه دارید. بحث کردن سر یک صورتحساب این یک قانون ساده برای موقعیتهای غذاخوری دستهجمعی در بیرون از منزل است: همیشه برای پرداخت کردن یا سهیم شدن در پرداخت آماده باشید. باید پیشبینی کنید که یکی از اعضای گروه به خود اجازه بدهد که غذایی فوقالعاده گران سفارش دهد. اگر چنین مسائلی بارها موجب اذیتتان بوده است، به جای اینکه در رستوران سر صورتحساب بحث کنید، در موقعیتی دیگر با آن برخورد کنید. علاوهبراین، خیلی راحت میتوانید در چنین موقعیتی نشان دهید که فردی بخشنده و بزرگوار هستید. دیر رسیدن آدمها دوست دارند که حس کنند بر آنها ارزش گذاشته میشود و اگر به دنبال راهی مطمئن هستید که به کسی نشان دهید هیچ ارزشی برای او قائل نیستید، دیر سر قرارتان با او برسید. میتوانید ۲۰ دقیقه دیرتر با یک توضیح خوب و منطقی برسید اما بالاخره بهانه شما هر چه که باشد، فرد مقابل به این فکر خواهد کرد که چرا باید بیش از شما برای رابطهتان ارزش و احترام قائل باشد. بخصوص در یک موقعیت کاری، در برخورد با مشتریان و رئیس، دیر رسیدن راهی بسیار عالی برای جدا کرن کارمندان توانا و ملاحظهکار و کارمندان بهانهگیر و بیتوجه است. تقدیم نکردن محل نشستن خود به همان ترتیبی که بسیاری از قوانین آداب معاشرت برای این طراحی شدهاند که فردی خودمحور به نظر نرسد، قانون “تقدیم محل نشستن خود به فردی که نیاز بیشتری به آن دارد” یکی از اصول شخصیتی اساسی انسان بوده و هیچ نیازی به بحث درمورد سیاستهای جنسیتی ندارد. شاید آن زن باردار یا پیرزن ناتوان آنقدرها نیازی به صندلی شما در اتوبوس نداشته باشند و شاید شما روز بسیار بدی داشتهاید، پاهایتان درد میکند و اتوبوس هم پر از آدمهای بدبخت و بیچاره است اما به هر ترتیبی هست از نیاز خود چشمپوشی کرده و صندلیتان را به فردی نیازمندتر تقدیم کنید. برخورد ضعیف با پرسنل خدمات هیچ اشکالی ندارد که با اشاره ابراز کنید که از خدماتی رضایت نداشتهاید اما درست نیست که اگر خیلی وضع مالی خوبی ندارید یا برای هزینههای آن خدمات آمادگی نداشتید، از تذکر دادن خودداری کنید. به همین ترتیب، درست هم نیست که بخاطر اشکالات خیلی کوچک غذای رستوران را پس بفرستید و با کارمندان و پرسنل طوری رفتار کنید که انگار مستخدم شما هستند. فقط درمورد خودتان حرف بزنید خودپرستی اصلاً خصوصیت جالبی نیست. درست است که بعضی افراد بخاطر غرور و خودخواهی که دارند افراد را به سمت خود ج;ذب میکنند اما دلیل نمیشود که شما هم از آنها تقلید کنید. اینکه در مکالمات و گفتگوها فقط خودتان حرف بزنید و به هیچکس اجازه حرف زدن ندهید هم اصلاً کار زیبایی نیست چون دقیقاً همان نتیجه را دارد. اجازه بدهید دیگران هم نظراتشان را بگویند و وقتی از شما سوال میکنند نیازی نیست برای همه سوالات سه ساعت جواب بدهید. سعی کنید از دیگران سوال کنید این باعث میشود احساس کنند به جز خودتان برای دیگران هم ارزش قائل هستید. رعایت نکردن آداب باشگاههای ورزشی آداب باشگاه رفتن بسیار ساده است اما با اینحال خیلیها هستند که با رعایت نکردن این آداب باشگاه را به محیطی ناخوشایند تبدیل میکنند. اینها همانهایی هستند که یک دستگاه ورزشی را دقایق متمادی اشغال میکنند بی آنکه به نظر برسد کار مفیدی با آن انجام بدهند. همانهایی که وزنهها و دمبلها را وسط باشگاه رها میکنند و بعد از انجام کار آن را سر جای خود قرار نمیدهند و ممکن است پای کسی به آنها گیر کند و موجب صدمه زدن به دیگران شوند. همانهایی که موقع نشستن روی دستگاهها از حوله شخصی استفاده نمیکنند و جای عرق بدنشان را روی همه دستگاهها بر جای میگذارند. یک قانون کلی شاید بتواند همه باشگاهها را از شر چنین افرادی خلاص کند: نباید طوری رفتار کنید که انگار مهمترین آدم روی زمین هستید. طوری رفتار کنید که در آن فضا با دیگران شریک هستید. آرایش کردن در اماکن عمومی آرایش کردن در محیط عمومی تجاوز به حق اجتماعی ما محسوب میشود؛ چه فکر کنید کسی نگاهتان میکند چه نه، این کار درست نیست. هر کاری که محل آن سرویس بهداشتی است، مثل گرفتن ناخنها، تمیز کردن چشم ها و هر چیز مربوط به بهداشت شخصی، نیز از این جمله است. یک سنت قدیمی میگوید زمانیکه در محلی عمومی هستید، از دست زدن به صورت خود خودداری کنید. غذا خوردن با دهان باز مثل حیوانات غذا خوردن یکی از بدترین اشتباهات اجتماعی است. این عادت زشت نه تنها شما را زیر سوال میبرد بلکه اطرافینتان که میخواهند از غذای خود لذت ببرند را نیز مشمئز میکند. این مسئله مخصوصاً برای خانمها اهمیت بسیار زیادی دارد و نشانه یک مرد بیکلاس است.( مردمان ) - روزنامه وسیله خوبی برای پیچیدن کادو نیست!! همچنین کیسه پلاستیکی. - مناسبتهایی که ما علاقمندیم در اون تایم هم برامون کادو گرفته بشه: روز آزادسازی خرمشهر٬ روز ملی کیفیت٬ سالروز تشکیل نهضت سواد آموزی و ...
- گل کادو حساب نمیشود٬ بلکه به عنوان شی تزئینی در کنار کادو کاربرد دارد!
- هدیه دادن وسایل خانه جزء گناهان غیر قابل بخشش حساب میشود!! اگر در نظر دارید جاروبرقی یا یک دست پیرکس کادو بدهید محض رضای خدا هم که شده نظرتان را عوض کنید.
- اگر به سلیقه خود اطمینان ندارید برای او خدماتی بخرید: مانند چند جلسه ماساژ٬ یا پاکسازی پوست.
- به هیچ وجه عمدا و یا سهوا نظر دوستان و خانواده او در مورد وسیله مورد نیاز وی را نادیده نگیرید. - اگر قرار است برای او لباسی بخرید به هیچ وجه سایز بزرگتر نگیرید. تا میتوانید به سایزهایی حتی کوچکتر از سایز واقعی او تمایل نشان دهید!! - به نشانه ها دقت کنید. مثلا وقتی او میگوید ببین زری چه گردنبند قشنگی داره! شما اینگونه برداشت کنید: منم از اون گردنبندها میخوام!!
- این ایده یه کمی خاصه: ۶ تا شیشه شراب بخرید و روی هر کدام رو اسم یه مناسبت بنویسید: مثل اولین سالگرد٬ اولین بچه٬ خرید خونه و ... هر وقتی هر کدام از این مناسبتها رسید اوها رو باز کنید و با هم جشن بگیرید. لطفا از قید کردن مناسبتهایی مثل اولین مچ گیری٬ اولین طلاق٬ اولین جر و بحث و ... خودداری کنید.
- از خرید محصولاتی که به بهتر شدن شخص کمک میکند٬ مثل کتابهای رژیم لاغری خودداری کنید.
-موقع خرید لباس٬ بهتر است سراغ چیزهایی که اعتماد به نفس فرد را تحت تاثیر قرار میدهد نروید٬ بیشتر دنبال چیزهایی مثل کلاه٬ دستکش٬ روسری و شال باشید.
- وقتی در منزل او هستید یواشکی سراغ کمد لباسها رفته و مارکهای لباسش را ببینید تا بدانید بیشتر از کدام برند خوشش می آید. اگر احیانا به مارک Chanel برخوردید به آرامی در کمد را بسته و جوری وانمود کنید که هرگز آن را ندیده اید.
- در ارتباط با دادن کارت لطفا از خرید کارتهایی که در مورد سن و یا نقاط ضعف او جک نوشته اند خودداری کنید. - باید باهوش باشید و وقتی که اون در حال ورق زدن صفحه های ژورنال هست به آیتمهای مورد علاقه اش پی ببرید.
آیا تا به حال به خواستگاری رفته اید؟ اگر رفته باشید مطمئنا با آداب و رسوم آن هم آشنا هستید اما جهت اطلاع دامادهای ناشی عرض می کنیم که خرید یک جعبه شیرینی (ترجیحا خامه ای) و یک دسته گل (چنانچه در سبد باشد با کلاس تر محسوب می شود) الزامی است. اما جناب آقای داماد، در حین ورود به خانه عروس خانم لازم است شرایطی را در نظر قرار دهید که بعدها مایه سرکوفت خوردنتان نشود. - قبل از هر چیز یادتان باشد که بهتر است شما آخرین نفر وارد خانه عروس شوید و کفش هایتان را هم جفت کنید. |